آب بـــــازی .... یـــــک سال و یـــــــک ماهگی
قند و عسلم ... عشقم ... زندگی ام.... عمرم ... جونم ..... وای ی ی ی فدات میشما فدای چشمای نااااااااازت وقتی به من زل میزنی دخترم زندگی ام اگه بدونی من و بابا چقدر دوستت داریم و چقدر برات زحمت میکشیم ... در اینده که بزرگ شدی خدای نکرده هیچ وقت مارو ناراحت نمیکنی ... بابا جونت که دربس در اختیار شماست دایم ازش میخوای باهات انواع بازی ها رو بکنه ... بابا هم از بیرون برگشته و خسته و کوفته ولی با چه عشقی باهات بازی میکنه که بیا ببین .. الان وقتی من و بابایی داریم تلوزیون میبینیم تو میری صدای باند رو از جلو کم میکنی ...و حالا وسط فیلم یا برنامه ... ما هم زورمون میاد بریم زیاد کنیم....ولی میریم بلند میکنیم صدارو ... حالا از دوباره میری .... ک...
نویسنده :
شــــکلات
16:57